زبانه ی انگور
خورشید در زبانه ی انگور می گریست
شب در طلوع دانه ی انگور می گریست
مرگ تو بی بهانه ترین قصه بود و چرخ
اینبار در بهانه ی انگور می گریست
جسم بلور و آیینه ی نازک تنت
در زیر تازیانه ی انگور می گریست
سم شعله می کشید به بال بلند تو
قلب تو در زبانه ی انگور می گریست
رفتی و ابر بی سر خونبار گوئیا
در کربلا ترانه ی انگور می گریست
دریای چشم های عمیق خدای عشق
اینبار در کرانه ی انگور می گریست
تو کیستی که مرگ در آن لحظه ی شگرف
سوگ تو را به خانه ی انگور می گریست
رفتی و واژه های زلال کتاب چشم
در شعر غمگنانه ی انگور می گریست
رفتی و ساکنان زمان ضجه می زدند
مردی که در زمانه ی انگور می گریست
مهدیه امینی