• وبلاگ : قصر پاييزي
  • يادداشت : تراژدي
  • نظرات : 2 خصوصي ، 44 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      
     

    سلام. خواندم. بازم مي خونم! مرسي از خبر دهيتون!

    اميدوارم هميشه شاد و پيروز باشيد

    يا علي

    سلام...

    دغدغه هاي زيبا و امروزيني براي گفتن داري اما در عصري كه همه چيز ناگهان زود دير مي شود... به روز حرف زدن خيلي مهم است. مي خواهم بگويم يك تكان يا بهتر بگويم رستاخيز ديگري بايد واژه هايت را به تشنج و شهود بنشاند.

    براي كسي كه پاييز پرستي مي كند اصلا خوب نيست كه از تخيل اش براي چگونه حرف زدن بار بيشتري نگيرد.

    هر كس چرايي در زندگي دارد با هر چگونه اي خواهد ساخت. من صريح مي گويم: تو چرا را يافته اي اما براي چگونه گفتنش زحمتي نمي كشي.

    يا حق!

    امشب از ماه

    نيمي سهم من ، به گمانم

    نيمي سهم شب گردي ديگر

    ( محمد رضا انتظاري )

    سلام سياوش جان.

    مثل هميشه قشنگ بود . زنده مي شويم كه بميريم . ميميريم كه زنده بمانيم ..

    آرزومند آرزوهايتان : تينا

    سلام در وصف اشعار سروده حرفي نمي توان گفت جز اينكه با حسي زيبا و عميق نوشته شده با تشبيهاتي زيبا
    احساستان جاري و همواره موفق باشيد
    ممنون از حضور گرم شما در اشيانه شعر

    معرفي وبلاگ دوستان عزيزم علي رضا اطلاقي و مهديه اميني

    www.shabah.parsiblog.com

    علي رضا اطلاقي و مهديه اميني :: شنبه 16/2/1385 ساعت 10:48 صبح


    با سلام خدمت همه دوستان عزيز


    ورود عليرضاي اطلاقي را به دنياي مجاز همه دوستان تبريك ميگويم


    و آرزوي سربلندي را برايشان خواستارم


    ارادتمند شما : سياه وش

    از سريالي (رجوع شود به بنز سياه)

    مريم ترابي...



    و اون به قول خودش مريم ترابي بود


    خداي خوشگلي و اند چشم آبي بود


    و چشم من که به ساقي برهنه زل زده بود


    هميشه عاشق اين سبک بد حجابي بود


    زني که قسمت پر شيب پيکرش از دور


    شبيه ميوه ي خوش باسن گلابي بود-


    درست در بغل من نشست تو ماشين


    و من که سبک غزل بازي ام شتابي بود


    به قدر يک دختر بچه جا بهش دادم


    و اون که ماشاالله يک زن حسابي بود


    به زور و ضرب خودش را کنار من جا داد


    چقدر پيکر او گرم و التهابي بود


    به چشمهاش نمي شد نگا کني از بس


    اَ حرص شيوه ي چشماي او عتابي بود


    به هر طريق مخش رو تيليت کردم من


    به شيوه اي که سخن گفتن کتابي بود


    سلام خانم ! اطلاقي ام *! شما ؟ و اون


    که خب به قول خودش مريم ترابي بود.


    علي رضا اطلاقي


    دموکراسي...



    مردي نشسته بود تو يک ماشين پرايد


    با پوزه اي دراز و دماغي در آفسايد


    با موي وزوزي بلندي که بافته


    مانند رودگوليت به رسم آپارتايد


    يک خانم جوان و ... پلاستيک دسته دار


    حاوي قند و چايي و صابون و پودر تايد-


    در انتظار تاکسي ايستاده $("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });

     <      1   2   3