...
به اثبات رسيده در جادوي چشمانت
در شعبده اي ازين دست
که خورشيد را به احتراق ميکشد
و ماه را به استراحت مي فرستد
و هزاران بار مقبول تر است
وضويي که با اشک بلورين تو
و نمازي که به روشني تبلور
در ذهن شفاف آينگي...
خيلي زيبا بود...خيلي خيلي پر از حرف و احساس
گل انسان را با کيمياي عشق سرشتند تا زيبايي و شکوه معشوق را دريابد...جرعه اي از شراب عشق به او نوشاندند تا مست ديدار معشوق گردد.چه او نيز در جستجوي عاشقي بود تا به او عشق بورزد. و من در اين تلاطم خشونت و دشمني به دنبال جرعه هايي از چشمه زلال و گواراي عشق، تا شايد تشنگي را فرو نشانم در انديشه روزگار بهترم ،دور از دوروئي و حسد و
کينه و بي معرفتي و بيش از بيش تشنه ديدار او که عزلت و دلمردگي نفرت و نوميدي را به سر زندگي و شور و مهر و عشق مبدل سازد.
موفق و پيروز باشي