دورازه هاي طلايي قلبم را به رويت گشوده ام و تو با اسبي سپيد از آن سوي ابرها به اينجا مى رسي.
شاهزاده رويا هايم مي شوي .دست دلم را مي گيري و به باغ آرزو ها مي بري.گل عشق را به دستم مي دهي.آسمان لبخند مي زند.يكي مي شويم و به (( راه زندگي)) قدم مي گذاريم.هاله اي از نور سپيد عشق راه را روشن مي كند.ستاره ها آواز مي خوانند،دو كبوتر در افق مي چرخند و حريري از نور طلايي خو رشيد را به دست مان مي دهند تا در كوره راه زندگي گم نشويم.و اين گوشه اي از تصوير قشنگ زندگي ماست.
.........................
پيروز و پايدار