• وبلاگ : قصر پاييزي
  • يادداشت : سراپا ظلمت
  • نظرات : 8 خصوصي ، 60 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    از غم عشق چه مي بايد کرد مي توان گريه جان سوزي کرد مي توان قصه نوشت شعر سرود مي توان از غم عشق لب پر تبسم داشت به دمي به ديداري مي توان راضي شد به تمناي نگاهي مي توان تشنه جانبازي شد از غم عشق چه مي بايد کرد در پيچ و خم گيسوي يار مي توان راه گشود دورا دور مي توان مست شد از عطر و غرور مي توان دل خوش کرد به کلامي که شنيد از دو خط نامه سرد مي توان داغ شد و شعله کشيد از جهنم گذري کرد و گذشت به گذر گاه رسيد به گذر گاه تباهي به جنون وز عطش فرياد زد مي توان نيست شد و هيچ نديد لحظه غربت خود را حس کرد و در آن مرز غريبانه چه شيرين جان داد از غم عشق چه مي بايد کرد من نمي دانم هيچ تو بگو تشنه ام تشنه ترين تشنه ها از غمي مي سوزم تو بگو از غم عشق چه مي بايد کردن