• وبلاگ : قصر پاييزي
  • يادداشت : قديس اين عصر
  • نظرات : 8 خصوصي ، 39 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام بسيار زيبا بود

    حرف اخر من :

    بوي يک دريا پر از مه مي آيد

    گويا به تنهايي لايق ترم . حق من همان تنهايي کهنه ايست که تو گرفتي و گويا حال پس مي دهي
    شايد بهتر باشد پس بگيرم . نمي دانم... همان
    تنهايي کهنه که هيچ کس نفهميد توهم نفهميدي هرگز
    ناگاه آمدي به ستاره ي من و من به ستاره ام هيچ کس را راه نمي دادم . در آسمان من همه خوبند حتي بدها در آسمان من جاي تمام آدمهاي هستي به يک اندازه هست. اما بر ستاره ام نه . و تو بي حريم پا گذاشتي به ستاره ي من و من انگار مسخ شدم مست شدم . و گاهي مي شد حتي که از ستاره ام بيرون شوم تا جاي تو تنگ نباشد
    ومن همان من تنها همان من خودخواه.... با تو
    بي حريم شدم . بي ديوار . بي سايه . و تمام ستاره ي
    کوچکم را با تو قسمت کردم و ديگر ... تمام
    آدمکهاي آسمانم را نديدم . اما
    گويا دارم از ستاره ام مي افتم . انگار بايد دوباره
    من باشم و يک ستاره تنهايي.... من باشم و ... تنهااااااااااااا