سلام بسيار زيبا بود
حرف اخر من :
بوي يک دريا پر از مه مي آيد
گويا به تنهايي لايق ترم . حق من همان تنهايي کهنه ايست که تو گرفتي و گويا حال پس مي دهي
شايد بهتر باشد پس بگيرم . نمي دانم... همان
تنهايي کهنه که هيچ کس نفهميد توهم نفهميدي هرگز
ناگاه آمدي به ستاره ي من و من به ستاره ام هيچ کس را راه نمي دادم . در آسمان من همه خوبند حتي بدها در آسمان من جاي تمام آدمهاي هستي به يک اندازه هست. اما بر ستاره ام نه . و تو بي حريم پا گذاشتي به ستاره ي من و من انگار مسخ شدم مست شدم . و گاهي مي شد حتي که از ستاره ام بيرون شوم تا جاي تو تنگ نباشد
ومن همان من تنها همان من خودخواه.... با تو
بي حريم شدم . بي ديوار . بي سايه . و تمام ستاره ي
کوچکم را با تو قسمت کردم و ديگر ... تمام
آدمکهاي آسمانم را نديدم . اما
گويا دارم از ستاره ام مي افتم . انگار بايد دوباره
من باشم و يک ستاره تنهايي.... من باشم و ... تنهااااااااااااا