Morphing thru time دارد باران ميبارد..کمي زير قطراتش رفتم تا کمي نمناک شوند دستهايم و بو کشيدم ! عجب بوي خوبيست. بوي باران است و خاک خيس خورده .بوي بهار . بوي تازگي . بوي جوانه . بوي چاقاله بادوم هاي نرسيده که با باد هاي ديشب يکي دو تايشان روي زمين که افتاده اند سبز ميزنند و ادم را تحريک ميکنند که برشان داري و رويشان نمک بريزي . باد هم هست و قطره ها را محکم ميکوبد به شيشه. عجب روز خوبيست . تاريکي بعد از ظهر هاي نمناک بهار...تصورش سخت نيست . تاريکي سبز گونه اي دارد. برعکس بعد از ظهر هاي پائيز که هوا صورتي و زرشکي ميشود . و ادم دوست دارد سهراب بخواند اين وقتها . کاش ميشد اين بوئي که من حس ميکنم را توي اينجا بنويسم که شما هم بو بکشيد و من خودم را در اين لذت بي نظيربهاري تنها حس نکنم ... اينو سندباد براي من خوند و چند تصوير...سبز باشي