چشم هایت را بیشتر باز کن
پلک هایت را بیشتر ببند
حالا بیشتر از همیشه ببین
این استخوان های من است
که در شومینه می سوزد
تا تو دست های یخ زده ات را ...
این استوای طولانی
گره خورده به شاخه های درخت
که پیراهنت را بر آن ...
رویای بلندی ست که طناب دار من نام میگیرد
***
چشم هایت را بیشتر باز کن
پلک هایت را بیشتر ببند
دور و اطرافت را بهتر ببین
***
این من بودم که چراغ ها را روشن می کردم
این من بودم که در کوچه باد می آمدم
به مادرت بگو
((برای روزنامه تسلیتی بفرستد))*
***
مردی که رشته های آبی رگ هایش
مانند مارهای مرده
مانند مارهای مرده
مانند مارهای مرده
از دو سمت گلوگاه ...
چشم هایت را بیشتر باز کن
پلک هایت را بیشتر ببند
سرت را به سینه ام بگذار
صدای بمب ساعتی را خواهی شنید
تیک تاک
تیک تاک...
قلب من...
((برای روزنامه تسلیتی بفرستد))*(فروغ فرخزاد)