سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آرشیو - قصر پاییزی
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگ
نویسنده : سیاوش:: 85/10/16:: 1:19 صبح

ما پنج نفر هستیم

من و پدرم

پدرم و من

و یکی دیگر که هنوز نامش را نمی دانیم

همه ی ماهی های حوض خانه مان ماهی هستند

کلاغ در آن ها نیست


بهار که بیاید

ماهی ها درخت می شوند


فردا اتوبوس ها به سمت عیدی می روند

اسپند ها دود می کنند

من شعر می شوم

پیانو انگشت های خواهرم را نوازش میکند

می گویند

کسی آفتاب را

در یکی از دقیقه های همین روز
که فرداست

تعریف کرده است

 

ما برداشتمان از برکه

همان برکه است

 

 و غدیر تا دیروز اسم عموی یکی از دوستان من بود

من فکر میکردم

این عید برای اوست

حالا چند سال گذشته است

 چشم های من درشت تر شده اند

 

ما پنج نفر هستیم

یعنی پنج نفر بودیم

اما الان چند نفر بیشتر شده ایم

من و پدرم

پدرم و من

و کسانی دیگر که هنوز نامشان را نمی دانیم...

 

فردا  خیابان ها که طولانی تر بشوند

و قد ما که بلندتر گردد

آسمان کمی پایین تر می آید

فردا

ما پیراهنی از ابر می پوشیم

و دست هایمان را در دست کسی میگذاریم

 که کلید خانه اش را بلد نیست

قفل خانه اش را نمی داند

کسی که

وقتی گناه میکنیم

او چشم میگذارد

و تا ده می شمارد

بعد

سُک سُک

پیدا میشویم

می خندد

حالا خودمان را با او می شناسیم

 

ما پنج نفر...

هستیم...

 


موضوعات یادداشت


<      1   2   3   4   5   >>   >

67401:کل بازدید
8:بازدید امروز
موضوعات وبلاگ
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
آرشیو - قصر پاییزی
جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لینک دوستان

اشتراک
 
<>آوای آشنا
بایگانی
آرشیو
طراح قالب