• وبلاگ : قصر پاييزي
  • يادداشت : سراپا ظلمت
  • نظرات : 8 خصوصي ، 60 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      
     
    سلام دوست من ... خوندم شعرتو خوب بود ولي يه كم احساس رو كم داشت كه البته اينم به خاطر نوع اعتراضه كه تو شعرت هست ... دركل خوب بود و لذت بردم ... شاد باشي رفيق
    + 000 
    سلام دوست عزيز
    خوبي؟
    خيلي ممنون که به من سر زدين
    موفق باشي
    يا حق
    خيلي جالب بود ! مخصوصا فارنهايت جهنم ! اما زندگي كشتار ميكند به دلم ننشست ! نمي دونم يك جوريه!

    سلام...

    خيلي زيبا و دلنشين بود مثل هميشه...

    سال نو هم مباركه...

    اميدوارم سال جديد با موفقيت هاي جديد و شادكامي همراه باشد.

    هميشه سبز باشيد

    سلام....

    اين شعرتان هم مانند پست هاي قبلي زيبا بود....فرا رسيدن سال نو را هم تبريك ميگم... اميدوارم سالي پر بار در پيش رو داشته باشيد...

    هميشه سبز باشيد.

    سلام .....سال نو تون مبارك .....خيلي جالب نوشتين .....به روز كردين خبرم كنين....فعلا

    سلام سياوش جان

    ممنون سر زدي

    شعرت هم خيلي زيبا بود

    نياز داره كه يكي دو هفته روش فكركنم

    موفق باشي و شاد

    سلام

    تقريباً بعضي از پست هات رو خوندم ......... البته همه رو مي خونم

    تا اينجاش كه به دلم نشست

    برم بقيشو بخونم

    باي باي

    سلام دوست عزيز

    از نظر زبان جاي كار بيشتري داشت و كلمه اي مثل فارنهايت ابداَ به فضا زبان وزمان كارت نميخوره

    به من سر بزن

    يا علي

    --

    متنت زيبا و قابل تامل بود!!!

    --

    از غم عشق چه مي بايد کرد مي توان گريه جان سوزي کرد مي توان قصه نوشت شعر سرود مي توان از غم عشق لب پر تبسم داشت به دمي به ديداري مي توان راضي شد به تمناي نگاهي مي توان تشنه جانبازي شد از غم عشق چه مي بايد کرد در پيچ و خم گيسوي يار مي توان راه گشود دورا دور مي توان مست شد از عطر و غرور مي توان دل خوش کرد به کلامي که شنيد از دو خط نامه سرد مي توان داغ شد و شعله کشيد از جهنم گذري کرد و گذشت به گذر گاه رسيد به گذر گاه تباهي به جنون وز عطش فرياد زد مي توان نيست شد و هيچ نديد لحظه غربت خود را حس کرد و در آن مرز غريبانه چه شيرين جان داد از غم عشق چه مي بايد کرد من نمي دانم هيچ تو بگو تشنه ام تشنه ترين تشنه ها از غمي مي سوزم تو بگو از غم عشق چه مي بايد کردن

    مضطرب به ثانيه هائي که در پيش نيستند خيره شده ايم...

    سلام .
    احوال شما.؟بايد به جرات بگم که وبلاگ قشنگي دارين.
    اميدوارم در اين امر موفق باشيد من يه وبلاگ حقيري دارم
    که اگه بياييد ببينيد خوشحال ميشم.يا حق

    زندگي خالي نيست .....سيب هست...ايمان هست....اري!!!!....تاشقايق هست ..........زندگي بايد کرد

    سلام دوست عزيز خيلي زيبا و دلنشين بود تبريك ميگم هميشه موفق و شاد باشين

    هميشه سلام...

    زيبا بود موفق باشيد

    شعله اي در خويش بر افروز

    که فارنهايت جهنم را به سخره بگيرد

     <      1   2   3   4